- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
سرود ولادت پیامبر اکرم و امام صادق سلام الله علیهما
ماه ربیع الاول و مـیلاد خـتـم الانـبـیا عیدی میده به عاشقا خدا با دست مرتضی جلوۀ نـور داوری یا احمد مهر سپهر سَروری یا احمد تو آخرین پیمبری یا احمد « یا رسولَ الله یا احمد(۳) مولا مولا یا مصطفی» (۲) *********************************** بارانِ رحمت می باره از ابرای آسمانها به یمن میلاد کسی که دل ربوده از خدا مصحف رحمت آمده به دنیا شکوه عصمت آمده به دنیا شمس هـدایت آمده به دنیا « یا رسولَ الله یا احمد(۳) مولا مولا یا مصطفی» (۲) *********************************** ما که اسیـر بادۀ یـاسمـن و شـقـایـقـیـم دلــدادۀ ولایـت مــولا امـامِ صـادقــیـم ای به همه عالم ولی یا مولا جـلـوۀ حیّ ازلـی یـا مـولا زینت زهرا و علی یا مولا « مولا یا امامِ صادق (۳) یابن الحیدر گل زهرا» (۲) *********************************** باغ بهـشتِ برا ما مجلس مدح آقامون انشالله که از کرمِش مدینه ای شِه دلامون سیدی ای نگـار هـل اتایی صورت تو مصحف مصطفایی دل ما را کن آقا کربلایی « مولا یا امامِ صادق (۳) یابن الحیدر گل زهرا» (۲)
: امتیاز
|
سرود ولادت پیامبر اکرم و امام صادق سلام الله علیهما
هـمه ز جا برخیـزید به پای او گل ریزید سَـیّــدِ بــطـحــا آمــد حـضـرت طاهـا آمد مـکّـه شـده نـورانـی ز عرش گـل افشانی دلــبـــر دلــهــا آمــد حـضرت طاهـا آمـد سرشک شوقم جاری بـه گـلـشـن دلــداری لالــۀ حــمـــرا آمـــد حـضرت طـاهـا آمد جـلـوۀ دادار است او احمد مختار است او بــنــدۀ یــکــتــا آمــد حـضـرت طاهـا آمد به کهـکـشـان عـزّت به آسـمـان عـصمـت مِــهــر دل آرا آمـــد حـضرت طاهـا آمـد ******** امام صادق علیه السلام ******* همه ز جا بر خـیزید به پای او گـل ریزید مصحـف نـاطـق آمد حضرت صـادق آمد گوهـر بحر عصمت شور و سُرور و بَهجت به قـلـب عـاشـق آمد حضرت صـادق آمد حـجّـت حـیّ یــزدان به گـلـشن مـشتـاقـان یـاس و شـقـایـق آمـد حضرت صـادق آمد راحت روح و جـانم بـه درد بـی درمـانـم طـبـیـب حــاذق آمـد حضرت صـادق آمد قـلـب حـزین شـیـعـه دل غــمـیـن شـیـعــه به غـصـه فـائـق آمد حضرت صـادق آمد
: امتیاز
|
ذکر زمزمه ای ولادت پیامبر اکرم و امام صادق سلام الله علیهما
ای ثـنـای تـو بـر لـب یـزدان مـظهـرالله و خـسروِ خـوبـان ماه ربـیع و مـاه سـرور است ذکر ملائک کوثر و نور است یـا رســولَ الله یـا رســولَ الله (۲) ********************* نــور مــجــسّــم آمــده دنــیــا رســول اعــظـم آمــده دنــیــا مکّـه ز نـورش گشته مصـفّـا آمــده دنــیــا سـیّــد بــطــحــا یـا رســولَ الله یـا رســولَ الله (۲) ********************* ختم رسولان خواجـۀ لـولاک سَـیـدُ الـعـالـم سَــرور افـلاک خواهم که باشم ای بی قـریـنه مـیـلادت را در شـهـرِ مدیـنه گـنــبـد خـضـرا قــبـلـۀ دلـهـا مهرت سرشته در آب و گِلها ******** امام صادق علیه السلام ********* ای گـلِ زهــرا امــامِ صـادق آمــده دنــیــا قـــرآنِ نــاطــق شهر مدینـه گـشتـه چـراغـان از فـروغ این کـوکـب تـابـان یـوسـف احـمـد امـامِ صــادق (۲) ********************* ایـن ثـمـرۀ بـاغ رسـول است فرزند حـیدر سبط بتول است ایــن آیـــنـــۀ نــور ذات رب بـاشد خـورشید سپهـر مذهب یـوسـف احـمـد امـامِ صــادق (۲) ********************* گـیرد ز گـلـشن روح خـزانی شیعـه ز نـورش شَوَد جهـانی پـسـر احـمـد آمـد خـوش آمـد سـبـط محـمـد آمـد خـوش آمد یـوسـف احـمـد امـامِ صــادق (۲)
: امتیاز
|
مدح و مرثیه حضرت زینب سلام الله علیها
هر دختری که دختر زهرا نمیشود هر بانویی که زینب کبری نمیشود دار و ندار حضرت حـیدر، مجلّـله! جز تو کسی که "زینت بابا" نمیشود وصف و مـدایح هـمـۀ خـانـدانـتـان در فهم و عقل ما به خدا جا نمیشود پروندۀ زمین و زمان، زیر دست توست بی اذن تو که نامهای امضا نمیشود صبر و ادب به پای تو قد خم نمودهاند این واژهها بـدون تو معـنا نمیشود دریا اگر مرکّب و گل ها قـلـم شوند یک شمّه از فضائلت انشا نمیشود عـیـسی به نام نامی تو میدهد شفـا بیخود مـقـام او که مسیحـا نمیشود شأن و مقام حضرت مریم ز مهر توست بیمهـر تو که بانـوی دنـیا نمیشود صدّیقه و زکـیّه و تـنـدیـس عـفّـتـی تو گـوهـر مـقـدّسـۀ بحـر عـصمـتی آئــیــنـۀ تــمــام کــمــالات مــادری یــادآور جـلال و کـمـال پـیـمـبـری مستجمع جـمیـع صفات عـلـی تویی یعنی تویی علی و علی تو، چه باوری؟ حیدر اگر به شهر علوم نبی در است بانو! تو هم به شهر وصال حسین، دری وقتی به روی دست نبی گریه میکنی چـشم انـتظـار دیـدن روی بـرادری در پای درس مادر خود پا گرفتهای بیخـود نشد که عـالـمـۀ آل حـیـدری عـلـم لـدنّـی تو گـواه کـمـال تـوست الحق که از سلالۀ زهـرای اطهری با نطـق حـیـدری و بیـانات فـاطمی ویـرانگـر قـبـیلـۀ شوم و ستمگـری با هر کلام خود به عدو تیغ میکشی در رزم خود شبـیه برادر، دلاوری با قـدرتت به قـلـۀ دل ها عـلـم زدی فـتح الـفـتوح آل عـلی را رقـم زدی ای بانویی که اسوه شدی بر ادیب ها مدح و فضائل تو بُوَد از عجـیب ها با هر خطابۀ تو عـلی زنده میشود مبهوت ذوالفـقـار کلامت خطیب ها وقتی که با حسین خودت حرف میزنی پیچیده میشود همه جا عطر سیب ها ای یادگـار فـاطـمه، عـلـیـا مـخـدّره زهرا نسب شدی که شوی از نجیب ها وقتی که نام توست به دارو چه حاجت است اصلاً نـیـاز نیـست وجـود طبیب ها با نام تو تمامی حاجـات ما رواست ای بـهـتـرین تـجـلّـی امّـن یجـیب ها طعم خوشی و طعم بلا را چشیدهای ای مَـحـرم تـمـام فـراز و نـشیب ها تفسیر داغ در نظرت جز "جمیل" نیست محو شکوه عشق تو صبر و شکیب ها در ظهر واقعه چقَدَر غصه خوردهای ای خواهر خمیدۀ شیب الخضیب ها بانـو! تو را برای حسیـن آفـریدهاند گـریه کن عـزای حـسین آفـریـدهاند ای یادگار فـاطمه، غـم پرور حسین هم خواهر حسینی و هم مادر حسین همپای او شدی و رهایش نکردهای حـتّی مـیان مـوج بـلا، یـاور حسین بار رسالت علوی روی دوش توست با این حساب بودهای پیغمبر حسین چـشـم امـیـد او به نـمـاز شبـت بُوَد روح دعـا و کـعـبـۀ نـیلـوفـر حسین دیدی که نیزهها همگی حلقه بستهاند دور ضریـح بیکـفـن پـیکـر حسین حتّی به روی نی چقَدَر خوب واضح است آثار بوسههای تو بر حـنجـر حسین شکر خدا نمودهای وقتی که دیدهای زخمی شده تمامی بال و پـر حسین در شام و کوفه بودی علمدار قـافله جـانـم فـدای تو همۀ لـشکـر حـسین اسلام با حضور تو ریشه دوانده است عالم از این شهامت تو مات مانده است زینـب اگر نبـود که زمـزم نداشتـیم از ابـر دیـده بـارش نـم نـم نـداشتـیم زینب اگر نبـود دگـر کعـبـهای نبود بـاور کـنـید روح دعـا هـم نداشتـیـم زینب اگر نبود، مـیـان کـتـاب حـق جایی برای سـورۀ مـریـم نـداشتـیـم زینب اگر نبود جهان کفر محض بود نامی ز دین حضرت خـاتـم نداشتیم زینب اگر نبـود دگـر حـیـدری نبود شـیـر نـبـرد خـطّ مـقـدّم نــداشـتـیـم زینب اگر نبود علی، فاطمه نداشت آیــیــنـۀ نــبـی مـکــرّم نــداشـتــیــم زینب اگر نـبـود کـرم زادهای نـبود مثل حـسن کـریم دو عـالـم نداشتـیم زینـب اگر نـبـود به دنـبـالـۀ حـسین جـایـی برای واژۀ "جـانـم" نـداشتیم زینب اگـر نـبـود تـلاطـم نـداشـتـیـم قطعـاً برای شور و نـوا دم نداشتـیم این حرف آخر است که امشب قلم نوشت زینـب اگر نبـود "محـرّم" نـداشتـیم شکر خـدا که از مِی عشقش لبـالـبم شکـر خـدا که نوکـر دربـار زیـنـبم
: امتیاز
|
مصائب ورود اهل بیت علیهم السلام به شام
در واژههای شعر تو دیدم وقـار را حُجب و حیـایِ فاطمی این تـبار را با تـیغ خـطبه فاتح صفـین كوفـهای مولا سپرده دست شما ذوالفـقـار را در اوج بیكران خودت مست میكِشی هـفـتـاد و دو ستـاره دنـبـالـه دار را درس حجاب میدهد این آستین شرم معـنـا كـنـید روسـری وصله دار را با واژههای هیزم و مسمار و شعلهها آتـش زنـیــد مـسـتـمـع بـیقـرار را خانم اگر اشاره به طشت طلا كـنید خون گریه میكنیم خزان تا بهار را چشمت به غیر چشم حسینت ندیده است دیدی كـنار طشت، بساط قـمـار را زینب كجا و مجلس نامحرمان كجا از دست دادهام به خـدا اخـتـیـار را این بوی سیب چیست؟ دوباره گرفتهای بر روی دست پیـرهن شهـریـار را اكسیر اشك روضهتان مس طلا كند وقتش رسیده است بسنجی عیار را
: امتیاز
|
مصائب ورود اهل بیت علیهم السلام به شام
وقـتی برای عـشق انگـشـتر نـمانده يعنی كه عـباس و علی اكـبر نمانده حـالا تويی بانو نـبـردت فـرق دارد اين بيشۀ خونين كه بی حيدر نمانده با خطبهات از جا بكن اين قلعه را تا قـوم يهـودی حس كند خـيـبر نمانده طوفان شد و پيچيد بانگت بين مردم آيـا كـسـی با آل پـيـغـمـبـر نمـانـده؟ جاي تعجب نيست بعد از خطبههايت دنـدان برای صورت يك سر نمانده یک سر که روی آبـشار گـیسوانش جز لخته های خون وخاکستر نمانده امّا تو دريـا باش در دشتی کـویری جـز تو برای دين دگر يـاور نمانده حتّی اگر در ذهنتان هر روز و هر شب جز خاطـرات آن گـل پـرپر نمـانده هر شب شما در خواب هم ميبينی انگار چيزی به وصل حنجر و خنجر نمانده حـالا تویی بانو نـبـردت فـرق دارد حالا که عباس و علی اکبر نمانده...
: امتیاز
|
مصائب ورود اهل بیت علیهم السلام به شام
سورۀ مستـور روی نیزهها میبینمت آیۀ و الطور روی نیـزهها میبیـنـمت منبر و رَحلت چه شد؟ ای زادۀ ختم رسل قاری مشهور! روی نیزهها میبینمت چشم کور شام را مبهوت نورت کردهای نور ربُّ النور روی نیزهها میبینمت نیزه ازخون گلویت جرعهای زد، مست شد ساقی پُر شور روی نیـزهها میبینمت زینـبم، مـوسیِ شـبگرد بـیابـان غـمت شمس کوه طور روی نیزهها میبینمت
: امتیاز
|
مصائب ورود اهل بیت علیهم السلام به شام
با كوهي از دريغ و ملامت براي شام زينب رسيده است به دروازههاي شام ای غرق ماجراي تپـش خيـز كربلا بگذار تا بگـويمت از ماجـراي شام داغي عظيم در دل و قصدي عظيم تر زينب چنين رسيد به ظلمت سراي شام آنان كه محـو زيـستـني كـربلايیاند عادت نمیكنند به آب و هـواي شام در اولين مقـابـله تشخـيص میدهـد بوي هزار توطئه را در فضاي شام زينب سفـير نهضت خونـبار كربلا كوهي است در برابر فرمانروای شام میگويد از حقيقت و میگويد از حسين وز خائنان كوفه و ظلم و جفاي شام بگـذار فاش گـويمت آن خطبۀ بـليغ تكرار كربلاست ولي كـربلاي شام روحي چنين عظيم و كلامي چنين بلند آزاد و پاك میرهد از تنگـناي شام امروز از پـس گـذر قـرن ها هـنوز پيداست نقش واقعه در جاي جاي شام
: امتیاز
|
مصائب ورود اهل بیت علیهم السلام به شام
عبور قـافـله را بیـن شـام میبـیـنـم و در حـوالـی آن ازدحـام مـیبـیـنـم مگر چه چیز تماشایی است در اینجا حـضور این هـمه فرد بنـام میبـینم کجاست؟ شهر یهود است یا دیار کفر؟ به روی نیـزه سـر یک امام میبینم در این زمین پی یک قطره معرفت بودم ولی چه سود که قحـط مرام میبینم به چشمهای پُر از خون مردم شامی نـشـان آتـش یـک انـتـقــام میبـیـنـم مگر چه دین جدیدی میان این شهر است؟ که بر یتـیم کـمک را حـرام میبینم به هر طرف که سر خویش را بچرخانم غـریب تـشنه لبی را مـدام میبـیـنم
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در شام
بـاید برای مجـلـسـشان سـر بیاورند یا لالـههـای زخـمی پـرپـر بـیاورند تا آتـشی به جـان کـبـودم بیـفـکـنـند تــا آه از نـهــاد دلــم در بـیــاورنــد دور از نگاه خیره شان این ذوات را آیـا نـشد که از در دیگـر بـیـاورند؟ اصلاً به ما مطـاع تصدق نمیرسد حتی اگر که چادر و معجر بیاورند خشکـش زده نـگـاه تَـرِ نـازدانـهات این ضربهها چه بر دل دختر بیاورند با پای چوب روی لبت راه میروند شاید که ظرف صبر مرا سر بیاورند قـرآن بخـوان ز حـنجـرۀ آیه آیهات تا بر کـتـاب دیـن تو بـاور بیـاورند
: امتیاز
|
مصائب ورود اهل بیت علیهم السلام به شام
بغض میگیرد گلویم روضۀ خون خداست بغض میگیرد گلویم فاطمه صاحب عزاست مور هستم ضعف دارم خالی از ران ملخ قطرهای برچشم من باشد همان مال شماست گر میان خادمان هستم کمی خدمت گذار شکر حق دارم به لب،این هم همان لطف خداست دل گرفته دل پُر از غم بعد عاشورا چه شد در تصور آمده دختر کجا خواهر کجاست دل بسوز از غربت دخت علی مرتضی بر ﺳَﺮِ ﻧِﯽ ماه بیند گریههایش بی صداست خواهری در راه کوفه پیش چشم حرمله میفشارد دست میگوید ابوفاضل کجاست؟ روضۀ شامست،از گودال خونین بدتر است این که گفتم ذرهای از ﺩﺍﻍِ دخت مرتضی ست
: امتیاز
|
مصائب ورود اهل بیت علیهم السلام به شام
ظاهـراً قـافـلهای وارد میـدان شده بود که چنین هلهله در شهر فراوان شده بود زخم یک توطئۀ شوم دهان وا میکرد ماجرا بار دگر نیزه و قـرآن شده بود خواست اجرا بکند حکم خروج از دین را بتپرستی که مبدّل به مسلمان شده بود در میان شب نفرین شده و شادی شهر گیسوان سر خورشید پریشان شده بود قافله غافل از این بود که در طول سفر دختری از نفس افتاده و گریان شده بود آنطرف دست به سر داشت و میشد فهمید سنگ هم گوشهای از بازی شیطان شده بود از مـدیـنـه شـدن شـام هـمه فـهـمـیـدند او نـمایـنـدۀ آن مـادر پـنـهـان شده بود
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با سر برادر
مبـهـوتـم از نـظـارۀ تـشت طـلای تـو این جا چـرا کـشیـده شده مـاجـرای تو تا اینکه جای بهتر از اینجا مکان کنی دامـن گـرفـتـهانـد یـتـیـمـان بـرای تـو انـدازۀ تـقـرّب ایـن چـوب هـم نـبـود؟ لب های خـشک دخـتـرک با وفـای تو تـفـسـیـر آیـههـای نـخـستـیـن مـریـمـم از کاف و ها گذشته، رسیده به «یای» تو تو سعی میکنی که لبت خوب ادا کند حق حروف حلقی خود را، به جای تو من سعی میکـنم وسط جمعیت به من بـا لـهـجـۀ خـودت بـرسـد آیـههـای تو
: امتیاز
|
مصائب ورود اهل بیت علیهم السلام به شام
هر جا سخن از زینب و دروازۀ شام است ساکـت به تمـاشـا منـشـیـنـید حـرام است دستی که به سر میزنی از این غم عظمی یـادآور فـرق سـر و سنگ لب بـام است یک سر به سر نیـزه عیان است ببـیـنـید مـانـنـد هـلال است ولـی مـاه تـمام است هجـده قـمـر از نوک سنان تـابد و مردم پرسند ز هم پس سر عـباس کدام است؟ زوّار بــرادر شـده بـر نـی ســر عـبـاس هم اشک به رخ هم به لبش عرض سلام است هر کوچه پُر از هلهله و خنده و شادی است از شام بپرسید مگـر عـیـد صیام است؟! با یـاد سـر و چـوب و لب و نالۀ زینـب انگـار جهان در نظـرم مجلس شام است بایـد هـمـه از مـرد و زن شـام بـپـرسیـد ناموس الهی ز چه در محضر عام است؟ هر خانه که در سوگ حسین است سیه پوش "میثم"در آن خانه غلام است غلام است
: امتیاز
|
مدح و مرثیه حضرت زینب سلام الله علیها
شــیــر زن قـافــلـۀ اهـل بـیـت عـالــمــۀ عــاقـلــۀ اهـل بـیـت خـیز و بیاشـوب شب شهـر را پُـر ز عـلی کن نـفـس دهـر را خطبه بخوان شهر به پا میشود کـوفـۀ افـسـرده حـرا میشـود مظهـر اعجـاز خـدا در دمشق آنچه تو کردی همه عشق است عشق شام چـهـل سال عـلی را نـدید دستـه گـلی از چـمـن او نچـیـد شام چهل سال اگر خفـته است بانگ تو این خواب بر آشفته است اصغر تو غرقه به خون شد بخوان اکبرت از اسب نگون شد بخوان خطبه بخوان سنگ صدا میدهد منـبـر و مـحـراب ندا میدهـد یـوسف دل بـر سـر بـازار تو مصر و دمشـق اند گرفـتار تو در هـمـه جـا قـبـلـۀ اهـل دلـی شـاهـد اسـرار چـهـل مـنـزلـی جلوه کن و ماه شو و نور باش آیــنــۀ روشــنـی طــور بــاش بـر اثـر گـام تـو بر خـاک راه شعلۀ رحمت شکـفـد هر پگـاه صبر حسن داری و شور حسین غیرت زهـرا و غـرور حسین آن چه تو را هست که را دادهاند حُسنی از این دست که را دادهاند؟ سرو قدا همچو کمان میروی! ماه رخا، اشک فشان میروی ای دل مولا ز چه دل خستهای؟ قلب حـرم بودی و بشکستهای خون چکد از چشمۀ خورشید و ماه این جسد کیست در این قتلگاه هـمـدم صبـح و شب تـو آه شد عـمر تو بی مـاه تو کـوتاه شد ماه عـلی چـند نفـس شمع باش روشنی خـلوت این جـمع باش چند کـبـوتر به تو دل بستـهاند جـمله به دامـان تو پیـوستـهاند
: امتیاز
|
مصائب ورود اهل بیت علیهم السلام به شام
عالم همه جا در نظرم شام خراب است جان و تنم از آتشِ دل در تب و تاب است ای مـردم عـالـم هـمـه از شـام بـپـرسیـد قـرآن محمّد ز چه در بزم شراب است؟ این چوب که در دست یزید است بگیرید والله قـسـم یـاری مـظـلـوم، ثـواب است این سر که شکستند از او گوهـر دنـدان این سر که روان از یم چشمش دُر ناب است این سر، سر نـورانی ریحانۀ زهـراست کز داغ لـبـانـش جگـر آب، کـباب است در حـنــجـرۀ ســوخــتــهاش آیـۀ قــرآن از دیده روان بر گل رخسار، گلاب است در تشـت طـلا دور زنـد دیـدهاش آری! میگردد و خجلت زده از اشک رباب است یک مـرد ندیـدم که در آن بـزم بپـرسد: ناموس خدا از چه به بازوش طناب است؟ رخسار مپوشان به کف دست، سکـینه! بر چهره همان رنگ کبودیت حجاب است
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام رضا علیهالسلام
ای زلالِ هـمـزبـانـی پـنـجـره فـولاد تو هـر دل ویـران مـقـیـم آن رضا آبـاد تو شوق آن دارم که دیگر دل نیاید نزد من از همان ساعت که در مشهد شده آزاد تو
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام رضا علیهالسلام
ای که دل را تو جان و جانانی درد ما را هـمـیـشه درمـانی حـاجـتـم را نگـفـتـه میـدانـی هـرگز از درگهـت نمیـرانی ای به عـالـم پـنـاه یا سلـطان یک نظر کن نگاه یا سلطان فصل عشق است دیده بارانیست باز دل های ما خـراسانیست شب شب ماه و نقره افشانیست میزبان؛ فصل خوب مهمانیست مـیـزبـانـا مــرا مـبــر از یـاد میهمان کن مرا تو جان جـواد آمـدی آسـمـان چـراغـان شد رحـمـت کـبـریـا فـراوان شد چشم موسی ستاره باران شد جلوه ات جلوه های رحمان شد ای سـراپـای تو کـمـال عـلی آمدی شد عیـان جـمـال عـلی با تو حـتـمـاً که تا خـدا بروم بی تو حـتماً به نـاکجـا بروم جز به درگـاه تو کجـا بـروم در کــجــا در پــی دوا بــرم ای مـداوای درد بـی درمـان پای ما را به مشهدت برسان بی نگاه تو چشم دل کور است دل به لطف تو ماه پرنور است گرچه راه زیارتت دور است با سلامی زیارتم جـور است السلام ای رئـوف بی هـمـتـا ای رضـای قـبــیــلـۀ زهــرا ای پـنـاه فــقـیـر و بـیـچــاره ای امــانِ هــر آنـچــه آواره این بود هـای و هـوی نقـاره دل به جز تو رضا که را داره جان به قـربان خـواهرت آقا رد مـکـن جـان مــادرت آقـا کن عـنـایـت که با خـدا باشم سـائـل آل مـصـطـفـی بـاشـم زائـر کـوی مـرتـضی بـاشـم یک شب جمعه کـربـلا باشم مست مـولای عـالـمـیـنـم کن اربـعـیـن زائـر حـسـیـنم کـن
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام رضا علیهالسلام
این بار هـم بـیـا و دو چـشـم تـری بده بـالـم شکـستـه است تو بال و پری بده حالا که قصد کرده دلم در به در شود از آن شراب کهـنۀ خود سـاغـری بده ازمن مرا بگیر و خودت را به من بده از مـن مـرا بگـیـر و منِ بهـتری بـده من سـال هـای سال بـدون تو مـانـده ام بر آسـمـان بـی کـسـی ام اخـتـری بـده تا زنـده ام حــوالــۀ جـایـی نـکـن مـرا نـعـش مرا به دست کس دیگـری بـده افـسـوس می خـورم نشدم همجـوار تو پـس افـتـخـار خـادمی و نـوکـری بـده جـاروکش ســرای تـوأم؛ یا اباالحـسن شـکـر خـدا گـدای تـوأم؛ یـا اباالحـسن در بین سینه شوق حریم تو بی حد است اصلا تمام دلخوشی ام شهر مشهد است وقتی که در حـیـاط حـرم راه می روم پایم به روی عرش و دلم روی گنبد است پـایـم به غـیـر راه تو جـایـی نمی رود عمریست درمسیر تو در رفت وآمد است با دست خالی آمدن من که عیب نیست با دست خالی ام بروم بر شما بد است این آستـان قـدس به نـام کسی ست که سلطان طوس و عـالم آل محـمـد است یا حضرت رضا به دلم یک نگـاه کن حـال مرا برای خودت رو به راه کن
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام رضا علیهالسلام
اگـر چـه دیـدن بـیـت خـدا صـفـا دارد مـدیـنـه بیـشتـر از هر کجـا صفـا دارد به کوچه کوچۀ او عطر وحی پاشیدند عبورکردن از این کوچه ها صفا دارد دوباره بوی شکـفـتن رسیده و گـفـتـند حـریــم گـلـشـن سـبـز ولا صـفـا دارد خدا به نجمه عطا کرد نجـم ثـاقـب را فضای نُه فلک از این عطا صفا دارد خبـر دهـید که آمد رئـوف اهـل البـیت زمیـن به یُـمـن قـدوم رضا صفا دارد جمال روشن شمس الشموس دیدنی است جهان ز جلوۀ شمس الضحا صفا دارد از این وجود مقّدس ببین پس از یک قرن هـنـوز ایـن حـرم دل گـشـا صفا دارد بیـا به سیـر گـلـستـان روضـة الـجـنـه که این بهشتِ امـیـد و وفـا صفـا دارد فضای این حرم قدس غرق توحید است نفـس کـشیـدنِ در این فضا صفا دارد تـفـاوتی نـکـند جای جای این گـلـزار رواق و مسجد و صحن و سرا صفا دارد زلال زمــزم اشـک مـجـاور و زائــر به شور و حال رضا یا رضا صفا دارد در این حـریم دل زائران حضرت او میان خلوت و اشک و دعا صفا دارد هزار عـقـده ز دل باز می شود این جا زبـس که این حـرم با صفا صفـا دارد حـریـم اوست حـرمـخـانـۀ خـداونـدی چـنان که دیـدن عـرش علا صفا دارد ز تشنگـان حـریمش بپُـرس می گـویند چــقــدر دیــدن آب بــقــا صــفــا دارد اگرچه گـنبد فـیـروزه فام او زیبـاست نـظـر بـه گـنـبـد زرد طـلا صفـا دارد غبار درگه این آستـان شـفـاخـیز است بـهــار رحـمـت دارالـشـفـا صفـا دارد جبین گـذار دمـی بر سر قـدمـگـاهـش بـبـین که دیـدن آن جـای پا صفـا دارد هنوز مکـتب عـلم و فـضیـلت و تـقـوا ز نــور عـالــم آل عــبـا صــفــا دارد گرفته شوکت و فّـر از ولایتـش دل ها اگر که خـانـۀ دل هـای مـا صـفـا دارد دمی که او به شفاعت به حشر برخیزد خـدا گواست که یـوم الجزا صفـا دارد شکـوفـه بـار شده طبـعـم از تـوّلایـش مگو که شعـر «وفائی» چرا صفا دارد
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام رضا علیهالسلام
بـرای آمـدنـت نجـمـه بـی قـرارت بود هـزار سـرِّ مگـو دیـد و رازدارت بود مدیـنـه شـاهـد شب زنـده داری موسی تـمـام بـارقـه هـا نـیـز در مـدارت بـود ارادۀ ازلــی بـا عــلــی رقــم خــورده رضای حق به رضای تو اعتبارت بود چـقـدر پـاقـدم تـو فـرشـتـه خـلـق شده نگـاه فـاطمه ازعرش در زیـارت بود شـنـیـد حضرت یکتا شـهـادتـیـنـت را یقین که حضرت جبریل هم کنارت بود تـو پــارۀ تـن پـیـغـمـبـر خـدا هـسـتـی شـبـیـه فـاطـمـه شأن بـزرگـوارت بود تو آمدی که ولایـت شود به تو کـامـل خوش آمدی که امامت در انتظارت بود اگـر نـبـود نـدای حـدیـث سـلـسـلـه ات چگونه سلسلۀ شیـعـه رستـگـارت بود خـدا ادامـۀ موسی بن جعـفـرت خوانده و اوست نور دو چشم پیمبرت خوانده تـو انــتــفـــاضــۀ الله اکـــبـــری آقـــا تـو خــیـزش هــنــر دیـن داوری آقــا تو انقـلاب جـدیدی ز دین به پـا کردی یقـین حکومت دین را تو رهـبـری آقا تو نـور قـافلۀ راسـخـون فی الـعـلـمـی تـویـی کـه عـالـم آل پــیــمــبــری آقــا به رغـم دشـمـن دیـریـنـۀ بـنـی هـاشم تـو از الـسـت ولـیـعـهـد حـیـدری آقــا قسم به سورۀ کـوثر که بعد مادر خود تویی که خـیـرکـثـیری تو کـوثـری آقا به پیش اهل نظـر کـعـبـۀ حـقـیـقـی تو تو قـبـلـه ای تو امامی تو سـروری آقا رئوفی و هـنـر تو حـکـومت دلهـاست چـه دلـنـوازی و چـه ذرّه پـروری آقا تو یـوسـف دل مـایی و یـوسف زهـرا و ما هـمه سـرِ کـویِ تو مـشـتـری آقا روانـۀ حـرمـت با هـزار حـج شـده ایم که زائر حـرم ثـامـن الحـجـج شـده ایم تویی که داده ای احساس، قلب ایران را بهشت کرده ای از مقدمت خراسان را تمام مـملکـت شـیـعـه شد قـدمـگـاهـت دمی که لطف تو بارید کشور جان را بـه خـیـر مـقـدم تـو لـشـگـر فـدایـی ها ز یـادها بـبـرد صبح عـیـد قـربـان را طلوع شمس ولایت ز مشرق این خاک به عـالـمـی بـبـرد آفـتـاب و بـاران را به خانوادۀ موسی بن جعفرش سوگـند خدا به ملک رضا مژده داد ایـمان را به اهل فارس پیمبر به خطبه ای فرمود: که نـور عـلـم بگـیـرد دیـار سلمان را به فرش های حرم بسکه عرش پیماییست کـسـی بـهـا نـدهـد قـالـی سـلـیـمـان را قسم به روح خدا و وصی او که خدا از این دیار شکسته ست شاخ عدوان را دعـای تـو نـفــس قــدسـی ولایـت شـد که راه قـدس هم از کـربـلا هدایت شد کـجـاست زنـده دلی تا بـبـیـند از جاده دل رئــوف تــو و عــاشـقــان دلــداده به سوی روضۀ رضوان قلوب، در پرواز بـه دسـت، پــرچـم رزمـنـدگـان آزاده از این حـرم شهدا راه جبهه را رفـتند خداست شاهد یـاران دست و سر داده چه کـرده ای تو مگـر با دل محـبـانت که سر ز پـا نشنـاسنـد و مست، از باده تویی که همدل و هم صحبت فقـیرانی بـرای حـاجـت مــردم هـمــاره آمــاده به بی کسان و غریبان پناه و هـمدردی میان خـسته دلان هم نـشینی ات ساده به نوکران وغلامان چه خوش نظر داری کنار سـفـرۀ خود سـر به زیر و افـتاده به روی خـلـق نـیـاری گـنـاه پـنـهـانی به کـلـب هـم اگـر آیـد، دهـی تو قـلاده دل از تو کرب و بلای حسین می خواهد زیـارت نجف و کـاظـمـیـن می خواهد
: امتیاز
|